جدول جو
جدول جو

معنی وجین کردن - جستجوی لغت در جدول جو

وجین کردن
کندن گیاهان و علفهای هرزه از مزرعه و باغچه
تصویری از وجین کردن
تصویر وجین کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجیر کردن
تصویر اجیر کردن
مزدور کردن بمزدوری گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفین کردن
تصویر دفین کردن
مدفون ساختن، دفن کردن، در خاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجیه کردن
تصویر توجیه کردن
انگیزه نمودن ویچاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهین کردن
تصویر توهین کردن
ویزاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزین کردن
تصویر گزین کردن
انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یقین کردن
تصویر یقین کردن
باور کردن و بی گمان پذیرفتن، مطمئن شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمین کردن
تصویر کمین کردن
در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار، کمین آوردن، کمین ساختن، کمین گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمین کردن
تصویر کمین کردن
پنهان شدن بقصد کسی یا چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزین کردن
تصویر گزین کردن
انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معین کردن
تصویر معین کردن
برینیدن نشاختن تعیین کردن بر قرار کردن، معلوم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکن کردن
تصویر واکن کردن
واکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصیت کردن
تصویر وصیت کردن
اندر زدادن پنددادن: (آدم علیه السلام به شیث وصیت فرمود که این سخنان را نگاه دار و اولاد خود را به محافظت آن وصیت کن)، سفارش کردن بکسی یاکسانی که اعمالی را پس از مرگ سفارش کننده انجام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسیم کردن
تصویر وسیم کردن
خوشگل کردن زیبا کردن خوش منظرساختن زیباکردن: (گفت: مژده ترا که عدل ملک کرد عالم بخل خویش و سیم) (عطا بن یعقوب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسیع کردن
تصویر وسیع کردن
گشاد کردن پهن کردن فراخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نمایندگی دادن کارگزار برگزیدن نماینده بر گزیدن جانشین خود کردن قایم مقام ساختن، اختیاردادن بکسی تاامری رابرای وی انجام دهاد: (سلطان... عمیدالملک راوکیل کرد تا خواهر خلیفه را برای او خطبه کند)، کسی را به وکالت دادگستری انتخاب کردن، کسی را به وکالت مجلس بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقین کردن
تصویر یقین کردن
آور کردن باور کردن بطورقطع وبی گمان چیزیرا پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزین کردن
تصویر گزین کردن
((گُ. کَ دَ))
انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یقین کردن
تصویر یقین کردن
((یَ. کَ دَ))
باور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توجیه کردن
تصویر توجیه کردن
Justify
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توهین کردن
تصویر توهین کردن
Affront, Insult
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خونین کردن
تصویر خونین کردن
Bloody
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کمین کردن
تصویر کمین کردن
Ambush, Lurk
دیکشنری فارسی به انگلیسی
zastawiać zasadzki, czaić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
ображати , образити
دیکشنری فارسی به اوکراینی